آخرین مطالب نويسندگان
همه چیز از همه جا همه چیز از همه جا هی فلانی! زندگی شاید همین باشد:
یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را، جز برای او و جز با او نمیخواهی... من گمانم زندگی باید همین باشد! زندگی شاید همین باشد: یک فریب ساده و کوچک، آن هم از دست عزیزی که برایت هیچکس چون او گرامی نیست! بی گمان باید همین باشد...
"مهدی اخوان ثالث"
یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : soheil
به بعضیا باس گفت عزیزم… . — میدونستی که چشات چه قد خوشگله!!! — چقدر سخته اونی که همیشه کنارت بود یار و یاورت بود شریک غمت بود باعث خندت بود همیشه کنارت بود الان نیست کنارت……دنبالش نگرد رفته سر کار دنبال یه لقمه نون بره بد بخت.دلتم صابون نزن برگرده هم کنارت نیست میگیره از خستگی بخوابه……خخخخخخخخخ — شهر بازیهای پایین شهر چیا داره؟؟؟ شهر بازیهای بالا شهر چیا داره؟؟؟ — آقا بلدی شارژ رایگان ایرانسل بگیری؟ — ای کسی که پای کامپیوترت نسشتی و فکر میکنی که خیلی زرنگی… شنبه 19 بهمن 1392برچسب:, :: 16:46 :: نويسنده : soheil
یه غضنفر میگن با باقی جمله بساز میگه:دیشب کوبیده داشتیم میگه: تو یخچاله! شنبه 19 بهمن 1392برچسب:, :: 16:35 :: نويسنده : soheil
ببینمت . . . گونه هایت خیس اســـت . . . باز با این رفیق نابابت . . . نامش چی بود؟ هان! باران . . . باز با “باران” قدم زدی ؟ هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . . همدم خوبی نیست برای درد ها . . . فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . . سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, :: 22:19 :: نويسنده : soheil
هـــر چـقـــدر هـــم کــه ضـعیـــف بـــاشــی
گـــاهــی اوقــــات
مـــی تـــوانـــی تــکیـــــه گـــاه بــاشـی
یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:24 :: نويسنده : soheil
اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید، چرت بزنید. یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:21 :: نويسنده : soheil
سه چیز مهم ! یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:18 :: نويسنده : soheil
دلت كه گرفته باشد... یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:16 :: نويسنده : soheil
خونه ی مادر بزرگه / الان آپارتمانه خونه ی مادر بزرگه / استخر و لابی داره خونه ی مادر بزرگه / wifi ی مفتی داره خونه ی مادر بزرگه / دیش و LNB داره کنار خونه ی اون / همیشه پارتی برپاست پارتیهای محله / پر شور و شوق و غوغاست مادر بزرگه الان / مازراتی سواره رنگ موهاشم هر روز / جور واجورو باحاله مادر بزرگه الان / شلوار جین می پوشه کفش کالج و کیفش / همیشه روبه روشه مادر بزرگه هرشب / Gem Tv رو میبینه خرم سلطان و سنبل / لامیارو میبینه خونه ی مادر بزرگه / هنوز خیلی باحاله خونه ی مادر بزرگه / حرفای خاصی داره ! یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 20:14 :: نويسنده : soheil
چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند،
اما خدا را نمی شناسند،
بواسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند .. یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 16:57 :: نويسنده : soheil
دیگه مدرسه ها شروع شده ماهم درسامون سنگینه!خب میخوام بدونم شما جزو کدوم دسته این؟(توی نظر بنویسین)
یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : soheil
نیکی و بدی لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو “شام آخر” دچار مشکل بزرگی شد: می بایست “نیکی” را به شکل "عیسی” و “بدی” را به شکل “یهودا” یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد. او کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیاش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرحهایی برداشت.
سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.
نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگهاش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: “من این تابلو را قبلاً دیده ام!” داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!
“می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.” پائولو کوئیلو
یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 16:31 :: نويسنده : soheil
دقت کردید هرچی پله های ترقی طی میکنی ولی بازم تموم نمیشه؟ یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : soheil
|